شيفتگان قدرت يا خدمت؟
استفاده نابهجا از يك مفهوم، بدون در نظر گرفتن زمينه، ريشه و كاربرد آن در يك تفكر و فرهنگ و بهويژه استفاده از آن در يك فضاي فكري ديگر، منجر به بروز كجفهمي و بينظمي فكري خواهد شد؛ مسئله اي كه امروزه بهشدت به آن مبتلا هستيم. «نخبه» يا اليت از ريشه لاتيني eligere بهمعناي «گزيدن» است و به مفهوم كساني است كه در يك جامعه يا گروه به سبب ويژگيهاي واقعي، ادعايي و يا تصوري، جايگاهي ممتاز و برجسته دارند. (آشوري، 1378، 197) در ادبيات سياسي مفهوم نخبگان يا سرآمدان معمولا به دارندگان مناصب عالي در درون نظام سياسي اشاره دارد؛ به اين معني اليت همان حكومتكنندگان هستند. اما معناي دومي كه براي اين واژه بهكار رفته در مورد گروههايي است كه گمان مي رود به دليلي برتر از گروههاي اجتماعي ديگر هستند، هرچند كه حكومت را در دست نداشته باشند. مفهوم اليت در اين معنا داراي نوعي بار اخلاقي و ارزشي است. (عليزاده، 1381، 101) از اين منظر در هر جامعه يا گروه اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... فرد يا افرادي به سبب توانمندي هاي شخصيتيشان برتر از ديگرانند و حق آنهاست كه از امتيازات پيشوايي و رهبري برخوردار شوند. ماكياولي، اليت را به مفهوم گروه حاكمه اي تلقي مي كرد كه اراده و مردانگي لازم را براي پاسداري از مباني قدرت خود، آشكار مي سازد. (همان،102) همچنين در اين راستا عده اي اعتقاد به گروه نخبه و عده اي اعتقاد به گروه نخبگان در ساختار قدرت نظامهاي سياسي دارند و براي توضيح توزيع قدرت در يك جامعه، در كنار نظرياتي مانند كثرتگرايي، توتاليتاريسم و دموكراسي از نظريه نخبهگرايي دفاع مي كنند. در كنار تقسيمبنديهايي چون نخبگان اجتماعي، سياسي، اقتصادي، نظامي و فكري؛ كساني چون «دارندرف» با اين تلقي از اليت ها، بهعنوان گروههايي كه ايفاي كارويژه هاي خاصي را بر عهده دارند، هفت نوع اليت رهبران اقتصادي، رهبران و برجستگان سياسي، برجستگان علمي، روحانيون، صاحبان وسايل ارتباطجمعي، فرماندهان و برگزيدگان ارتش و نيز برگزيدگان دستگاه قضايي را تميز دادهاند. (همان، 103) البته اختلاف بين نخبهگرايان و طرفداران دموكراسي و نيز چگونگي تغيير و گردش نخبگان و همچنين ويژگيهايي كه براي دارندگان آنها (حق حكومت و رهبري) نسبت به ديگران، بههمراه مي آورد، همواره محل نزاع و آراي مختلف بوده است. ضمن اين كه اصطلاحات «نخبگان حاكم»، «نخبگان قدرت»، «طبقه حاكم» و... نيز براي توضيح و تبيين هرچه بهتر نظريات نخبهگرا توسط انديشمندان غربي مانند ماكياول، پارتو، موسكا، ميشلز و... بهكار رفته است.
در انديشه امام خميني(رض) كه برگرفته از معارف اسلام و متجلي در نظام جمهوري اسلامي است، مفهوم نخبه و توده عليرغم اشتراكات معنايي، تفاوتهاي زيادي با مفهوم آن در ادبيات سياسي رايج(و بهويژه غربي) دارد.
اولا حق حكومت از آن خداست و كساني كه خداوند تعيين مي كند، در طول او حائز اين حق ميشوند و ملاك و معياري كه ايشان مطرح ميكنند نه ويژگيهاي شخصيتي مانند هوش و شخصيت كاريزمايي و قدرت جسمي و فكري و... و نه برتريهاي مادي و نه طبقاتي متكي بر ثروت، نظاميگري و... است. اين شاخصها از سوي پروردگار و دين حق مشخص شده است و شاخصهايي است نظير: فقاهت، عدالت، شجاعت، تدبير و... .
ثانيا در ادبيات امام مفهوم نخبه و توده و مفهوم حكومتكنندگان و حكومتشوندگان و زيردستان (به مفهوم «خادم» و «مخدوم») و مفهوم «خدمتگزار» و «ولينعمت» تغيير مي يابد. در اين جا مرز بين نخبه و توده نه تنها كمرنگ بلكه در مواردي عكس و جابهجا نيز ميشود. در اين ديدگاه كه منبعث از ديدگاه نبوي است (كلكم راع و كلكم مسئول) مشاركت در امور سياست و حكومت، مسئوليتي است كه تمامي مردم با توجه به توان خود مكلف به شركت در آن هستند و عدم مشاركت باعث مؤاخذه در اين دنيا و در برابر خداوند خواهد بود. (وصيتنامه، 51)
همچنين ايشان در توصيه به دولت و دستاندركاران آن مي فرمايند: «توصيه مي كنم كه قدر ملت را بدانيد، در خدمتگزاري به آنها خصوصا مستضعفان، محرومان و ستمديدگان كه ولي نعمت و نورچشم همه ما هستند و جمهوري اسلامي رهآورد آنهاست و با فداكاريهاي آنها تحقق پيدا كرده است و حفظ مي شود، فروگذار نكنيد.» (همان،35) ملاحظه مي شود كه در اين جا تأسيس و استمرار نظام سياسي، نه به نخبگان كه به ملت (توده) نسبت داده شده است.
ثالثا يكي از مسائل مبنايي در اختلاف و تفاوت ديدگاه امام با ديدگاه متفكران و سياستمداران غربي، تفاوت در هدف سياست و حكومت است. محور قرار گرفتن مسئوليت و خدمت بهجاي قدرت (به عنوان هدف و نه ابزار) در سياست موجب ايجاد فاصله اي عميق در مباني، موضوع، روش و اهداف سياست اسلامي با غير آن مي شود كه از اين منظر، مفهوم نخبه و طبقه حاكم و طبقه محكوم تحول مي يابد. «واقعا احساس كنيد خدمتگزاريد. انبيا اينطور احساس را داشتند. انبيا خودشان را خدمتگزار مي دانستند، نه اين كه نبي اي خيال كند حكومت دارد به مردم؛ حكومت در كار نبوده، اولياي بزرگ خدا، انبياي بزرگ همين احساس را داشتند كه اينها آمدند براي اين كه مردم را هدايت كنند، ارشاد كنند، خدمت كنند به آنها. شما هم احساس قلبيتان اين مطلب باشد كه واقعا ما آمديم كه به اين مردم خدمت كنيم و اين خدمت به مردم، خدمت به خودمان است.»
(صحيفه نور،ج 217،15)
همچنين حضرت امام در وصيت خود خطاب به رهبر و ساير مسئولين رده بالاي حكومت مي فرمايند: «گمان نكنيد كه رهبري براي شما في نفسه تحفه و مقام والايي است، بلكه وظيفه سنگين و خطرناكي است و اين خطر (قدري ضعيفتر) براي رؤساي جمهور حال و آينده و دولتها و دستاندركاران به حسب درجات در مسئوليتها نيز هست.» (وصيتنامه،54)
البته در اين جا نبايد دچار اين اشتباه شد كه در انديشه امام افرادي به عنوان نخبه كه داراي ويژگيهاي برجسته هستند، جايگاه و موضوعيتي ندارند؛ بلكه برعكس، امام گروههاي بسياري مانند روحانيت، جوانان، دانشجويان، هنرمندان، احزاب و جناح هاي سياسي و... را علاوهبر كارگزاران رسمي حكومت داراي نفوذ و تأثير در عرصه سياست و حكومت مي داند. مسئله اينجاست كه مفهوم نخبه در ادبيات علمي و سياسي جهان معاصر با مفهوم نخبه در ادبيات سياسي ديني امام متفاوت است و در بهكار بردن آنها بهجاي يكديگر بايد احتياط كرد. اين تفاوت موجب مي شود كه نخبگان در ديدگاه امام از يك سو داراي صفاتي مانند كارداني، شجاعت، سياستمداري، تخصص، اطلاع، برخورداري از تحصيلات كارشناسي و برخورداري از قاطعيت انقلابي هستند و از سوي ديگر متعلق به طبقه متوسط و ضعيف، حامي مستضعفين، سادهزيست، امانتدار و خاضع در برابر قانون و مردم(كوشكي،1379)
منابع:
- داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، انتشارات مرواريد، تهران، 1378
- حسن عليزاده، فرهنگ خاص علوم سياسي، انتشارات روزنه، تهران، 1381
- امام خميني، وصيتنامه سياسي الهي، 1369
- امام خميني، صحيفه نور، ج15
- صادق كوشكي، تأملاتي در انديشه سياسي امام خميني، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1379